مراسم روضهخوانی و سینهزنی حسینی در محرمهای مسجدالمنتظر (عج) محله استادیوسفی جور دیگری برگزار میشود. اینجا معتمدان محله و پیر غلامها گود خدمت حسینی را به نوجوانان و کودکان سپردهاند. خودشان هم به عنوان مرید درکنار آنها حضور دارند.
برگزارکنندگان اصلی این مراسم، اما کودکان و نوجوانانی هستند که سهسالی میشود مراسم محرمی مسجد را به بهترین نحو برگزار میکنند. جمعآوری هزینههای محرم از اهالی محله و کاسبها، برپاکردن خیمه ایستگاه صلواتی و چای و شربتدادن دست دوستداران اهلبیت (ع)، تدارک دکور محل برگزاری مراسم در شبستان مسجد، انجام امور پخت غذا و گرداندن آشپزخانه و خادم همیشگی مسجد المنتظر (عج) بودن، همه و همه اینجا برعهده بچههای دهه هشتادی و نودی است.
اینجا یک مسجد است که نوجوانانش زیر چتر اعتماد پیرغلامها رشد میکنند و درس زندگی یاد میگیرند و بچهمسجدیهای قدیمیاش، شدهاند بال و پر بچههای دهه۸۰ و ۹۰.
حجتالاسلاموالمسلمین مجتبی آریانی، پیشنماز مسجد، تعبیر زیبایی دارد: «این ایام یک سرش خدمت به محبان حسین (ع) و اصحابش است و یک سر دیگرش، ارائه یک مدل تربیتی برای کودکان و نوجوانان. ما برای انقلاب کادر تربیت میکنیم. خیلی از بچههای قدیم این مسجد، در جامعه سمتهای عالی دارند.»
جلو در مسجد، غوغایی برپاست. هنوز شب اول است و فوج جمعیت از محلههای دور و نزدیک شهر، روانه مسجدالمنتظر (عج) شدهاند که آوازهاش بهعنوان مسجد نوجوانمحور در قاسمآباد پیچیده است.
یاسین ایزدی، نوجوان چهاردهساله، مسئول نیروهای نوجوان ایستگاه صلواتی است. بین ازدحام جمعیت و صدای روضه و مردمی که آمدهاند تا چای متبرک مجلس حسینی را بنوشند، از آن سوی سکوی ایستگاه صلواتی، تن صدایش را کمی بالا میبرد تا به گوشم برسد و میگوید: امسال قرار بود ایستگاه را بیستوچهارساعته برپا کنیم و صبح شربت بدهیم و شب چای، اما بودجهمان هنوز کم است و فعلا قرار است از عصر تا ساعت ۲ شب فعال باشیم.
ششدانگ حواسش به بچههاست و مثل پروانه در ایستگاه میچرخد که ببیند همهچیز سر جای خودش باشد، البته هرکدام از بچهها کارشان را خوب بلدند و برای انجام کارها خودجوش عمل میکنند. علی معدنی مسئول رسانه است و عکس و فیلم تهیه میکند.
امیرحسین عطاری شستوشو و هادی عارف، چیدن لیوانها را برعهده دارند. امیرحسین محبی چای میریزد و عرفان هرویان هم صوت را روبهراه میکند. بچههای دیگر هم هرکدام وظیفه تعریفشدهای دارند که همان را به بهترین نحو انجام میدهند.
نماز مغرب و عشا تمام میشود و جمعیتی شاید هزارنفری از شبستان مسجد کمکم میآیند سمت ایستگاه صلواتی تا گلویی تازه کنند و برای مراسم عزاداری بازگردند.
برنامههای این مسجد در محرمها بهشکلی خاص و متفاوت است. یک ایستگاه صلواتی و یک حسینیه کودک و یک مهدکودک هم تعبیه شده است تا بزرگترها بتوانند با طیب خاطر در مراسم شرکت کنند.
مراسم حسینیه کودک در بوستان همجوار مسجد، خاص کودکان و نوجوانان دختر و پسر هفت تا چهاردهساله است و در فضایی که با بنر و سازه محصور شده است، برگزار میشود. هم خادمالمهدیهای نوجوان و هم چند خانم بزرگتر که از کادر محرم هستند، هوای کوچکترها را دارند.
حسناسادات بدرودسنگانی هفتساله و فاطمهزهرا فرهمند نهساله، مثل همه دختران کوچک این حسینیه، چادرهایی مشکی بر سر دارند. آنها با دقت به صحبتهای عمونواب و دستیارش، مجری برنامه که داستانی از قهرمانان عاشورا را به زبان کودکانه و با نمایش بازگو میکند، گوش میدهند.
زهرا درحالیکه مشخص است حواسش پرت مجری و حرفهایش است، روی صحبتش با من است؛ «من سال گذشته هم برای عزاداری به این حسینیه آمدم. بخشی که خیلی دوست دارم، همین شعری است که از ما میخواهند حفظش کنیم و در آخرین روز هرکه آن را حفظ باشد، جایزه میگیرد.»
حسنا ادامه حرفهای زهرا را با ذوق عجیبی میگیرد و میگوید: خاله! من کمی از شعر را حفظم؛ بخوانم؟
وقتی تأیید میکنم، شروع میکند: «آی بچهها، بیاید بریم کربلا، نه با قدم، فقط با دل، سلام بدیم به مولا...» سرم را میچرخانم. چند مادر و پدر هم در انتهای حسینیه کودک نشسته و فرزندان کوچکترشان را روی پایشان نشاندهاند. ترجیح میدهند که در مراسم عزاداری، همراه کودکانشان شرکت کنند.
همینطورکه مجری روضه میخواند، دستهای کوچک دختران و پسران را میبینم که با نوای «حسین (ع) حسین (ع)» مجری بالا میرود و روی سینهشان فرود میآید. یاد حرفهای روحانی جوان مسجد میافتم که میگفت: «در حسینیه کودک هم خادم المهدیها مستقرند. محمد عرفان مَلوَندی که یک کلاسهشتمی است، مسئول خادمان حسینیه کودک محرم امسال است و خادمان دیگر هم زیرنظر او کار میکنند.»
هرسال حدود ۲ هزار مخاطب حسینی، میهمان این مسجد در این روزها هستند و همین بچهها صفرتاصد رسیدگیها را برعهدهدارند. امسال بودجه برای پخت غذا فقط کفاف پنجروز آخر دهه را میدهد، اما سال گذشته در همه ۱۰شب پذیرایی شام داشتهاند و آشپزی در خانه محسن آقاخانی که یک جوان دهه هفتادی بوده، انجام میشده است. همه کارهای آبکشی برنج و صفرتاصد پخت خورش و کارهای دیگر برعهده چندین نوجوان دهه۸۰ بوده است.
حجتالاسلاموالمسلمین آریانی وقتی درباره سازوکار آشپزخانه حرف میزند، چشمانش از توانمندیهای کشفشده در وجود این بچهها از شوق برق میزند؛ «شاید باورش برای خیلیها سخت باشد. بچهها در طول سال به بهانه مناسبتها پخت غذا را برای تعداد زیاد مهمان تجربه کرده بودند. این روزهای محرمی معمولا درسها را خیلی خوب پس میدهند. محسن و نوجوانهای دیگری که با او در آشپزخانه همکاری داشتند، در روزهای محرم سال گذشته بسیار خوش درخشیدند.»
همه کارهای آبکشی برنج و صفرتاصد پخت خورش و کارهای دیگر برعهده چندین نوجوان دهه۸۰ بوده است
بعداز محرم، همسایههای مسجد برای اینکه از پخت بعضی غذاهای بچهها مانند سبزیپلو با گوشت خیلی راضی بودند، به آنها برای مهمانیهای بزرگشان تا پنجاهنفر هم سفارش غذا میدادند.
محسن آقاخانی ادامه حرفهای حاجی را میگیرد و میگوید: درست است که مادرهایمان در آن خانه بودند و تدارکات شربت و بستهبندی غذاها و کارهای خردهریز را انجام میدادند ولی اصل پختوپز کار تیم نوجوانمان بود. حتی آبکشکردن برنج را خودمان انجام میدادیم.
حاجی لبخندی میزند و میگوید: ما بارها دیده بودیم که دستوبالشان از بخار دیگ یا آب داغ برنج میسوخت، اما خم به ابرویشان نمیآوردند.
ادامه صحبتهایمان با حاجآقای آریانی مقابل ایستگاه صلواتی است. صندلیهایی حوالی ایستگاه چیده شده است تا هرکس به هردلیلی خواست در فضای بیرون بنشیند و از روضه فیض ببرد، بتواند. بعضی مسن هستند و برخی کودک و البته مادرانی هم حضور دارند که فرزند خردسالشان روی پایشان است. از مسیر خیمه تا ورودی مسجد، یک دالان با دیوارههای پارچهای کنفی درست شده است که مهمانان برای ورود به شبستان باید از آن عبور کنند. از سقف دالان حسینی، پارچههایی به رنگهای سبز و قرمز و مشکی در اندازه سربند آویزان شده است.
عطر گلاب مشام مهمانان را پر میکند. بعد عبور از دالان به کفشداری مسجد میرسیم و بعد هم شبستان است. مردها در محل جایگاه روضهخوان و خانمها هم در قسمت عقب شبستان حضور دارند، بیاینکه دغدغهای در نگهداری از فرزندانشان داشته باشند. حسینحسینگویان سینه میزنند. صدای روضهخوان در فضای شبستان میپیچد.
اینجا دکور محرم هم هرسال تغییر میکند. رنگ لوستر قرمز میشود و نورپردازیهایی هم در سقف انجام میشود که پوریا عابدی، مسئول گروه نوجوانان آن است.
امروز دختران پذیرایی شبستان را عهدهدار هستند. برخی با مشکهای چرمین، آب به عزاداران تعارف میکنند. چایخانه شبستان هم مسئولیتش با دخترهای نوجوان است و تدارکات پذیراییشان منظم و آماده است.
مهدیه موحدی مسئولیت بخش دختران جوان از انتظامات گرفته تا پذیرایی شبستان را عهدهدار است و ریحانه حسینی مسئولیت نوجوانان دختر را دارد.
مهدیه میگوید: خانم سعیده امیرثالث از قدیمیهای مسجد و سرگروه انتظامات دختران است و اعظم رحمانی هم مسئولیت کارگاه حسینی مادران را برعهده دارد. کل امور حسینیه مادران که در صحن حیاط علم میشود و قرار است خانمها در آنجا از مراسم فیض ببرند، با گروه دختران است. ما در حسینیه کودک هم نیروی انتظامات و خادمالمهدی داریم که پنجدختر دبستانی هستند و دو خانم جوان.
بین جمعیت، هانیه شفیع همراه دختر جوانش وارد شبستان میشود. حسش درباره این مسجد خیلی خوب است. میگوید: خدا خیر روحانی این مسجد را بدهد که هوشمندانه بچههای نوجوان را دور هم جمع کرده و بسیار در تربیت اخلاقی و دینی آنها مؤثر بوده است. سهسال است که با این مسجد آشنا هستم. گاهی از روحانی جوان مسجد میخواهم پسرم به اینجا بیاید و کمکدست کارهایشان باشد. همان روز که برمیگردد، تغییرات بسیاری را حس میکنم.
حاجآقا هیچچیز را به بچهها امر و نهی نمیکند و آنها اینجا آزادانه بازی و شوخی میکنند و بیآنکه متوجه شوند، تعلیم هم میبینند. از شیشه شیری که دست دختر خانم شفیع است، متوجه میشوم که نوزاد دارد.
وقتی میپرسم با بچه سخت نیست، میگوید: اینجا علاوهبر حسینیه کودک، مهد حسینی برای نوزادان دارد که از فرزندانمان در ساعات عزاداری مراقبت میکنند؛ همچنین بچههای کوچک که مدرسه نمیروند، میتوانند آنجا بازی کنند و نقاشی بکشند و برنامههای دیگری هم برای آنها تدارک دیده شده است. اما الان فرزند من در آغوش پدرش در قسمت مردهاست تا کمی روضه حسینی بشنود.
هردو معتقدند با اینکه سختی مسیر دور تا این مسجد را به جان خریدهاند، ارزشش را دارد؛ چون این مسجد زنده است و زندگی در آن در همه روزهای سال با برنامههای مفصلی که برای کودکان و نوجوانان دارند، جریان دارد.
اکنون برای محرم، بیش از ۳۵ نوجوان به خدمت مشغولاند و حدود بیستنفر در سنین بالاتر و یک گروه از ریشسفیدان و پیرغلامها هم بر کارشان نظارت دارند تا به قول حاجآقا آریانی، جوانترها از اصول ملی و دینی منحرف نشوند. بهنوعی معتمدان و بزرگترها آبروی مجلساند و حمایتهای معنوی و مادی بسیاری انجام میدهند.
مجتبی آریانی میگوید: آنها از قدیم هم به این فرمایش امامصادق (ع) عمل میکنند که فرمودند نوجوانهای قومتان را دریابید. بزرگترها اینجا در نمازها و برنامهها حضور دارند و همیشه ما را راهنمایی میکنند. این مسجد در دهه۷۰ حاجآقا سیدحسین موسوی را داشت که معلم بود و با حضورش، مسجد پر از کودکان و نوجوانان میشد. حاجآقا موسوی الان هم درکنار مسجدیها حضور دارد و راهنمایی شان میکند.
کمکم مراسم رو به پایان میرود. عزاداران حسینی برای نوشیدن چای آخر روضه خارج میشوند. حاجی مدام به بخشهای مختلف و کار بچهها سر میزند، اما هیچ حرفی با بچهها نمیزند. معتقد است که «اینجا همه مسئولیتشان مشخص است و کار را بلدند. نیازی به حرص و جوش و نگرانی نیست.»
اینجا یک مدل زیست جمعی را تجربه میکنیم؛ یک مدل زندگی دقیق اجتماعیاسلامی
دوباره بچهها سینیهای رویی گرد را با استکانهای تمیز روی سکوی ایستگاه میگذارند و کارشان را ادامه میدهند. اثری از خستگی در چهره بچهها دیده نمیشود. هرچه هست، شوق خدمت است که خوب میتوانی در تکاپویشان برای پذیرایی از مهمانان حسینی ببینی.
حاجی میگوید: ما اینجا یک مدل زیست جمعی را تجربه میکنیم. یک مدل زندگی دقیق اجتماعیاسلامی که هرنوجوانی در چالشهای زندگی امروز به آن نیاز دارد. اینجا مدل تربیتی نوجوانان در میدان تمرین میشود. همه مسجدها و حسینیهها نوجوان دارند. شاید مساجد دیگر از نوجوانان بخواهند درزمینه مکبری یا مؤذنی برای نمازهای مسجد مشارکت کنند.
در مسجدالمنتظر (عج)، اما اصراری به این نیست؛ «ما از نوجوان کار جدید میخواهیم. بهجز آموزش مکبری و چوبپر به دست نوجوان دادن برای خادمی و پذیرایی، صفرتاصد مراسم را به نوجوانهایمان که حدود پنجاهنفر هستند، سپردهایم. این فعالیتها یک بعدش خدمت به مهمانان حسینی است و یک بعدش تعلیم بچههاست. هرقدر کار سنگینتر باشد، این بچهها باتجربهتر میشوند. بههمیندلیل من دوست دارم بتوانیم هر شب شام بدهیم.»
همین میشود که وقتی یکی از معلمان مدرسه به سبحان انگ کاری اشتباه را میزند، میایستد و محکم میگوید: آقا من بچهمسجدیام. این کارها از ما برنمیآید.
* این گزارش چهارشنبه ۲۰ تیرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۷ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.